Wednesday, June 27, 2007


Beautiful pictures developed from negatives in a dark room . So,if you see darkness in your life , be sure that GOD is making a beautiful picture for you.

Thursday, June 21, 2007

خواب زمستانی ، اثر گلی ترقی ، تصویری هولناک از زندگی ،تصویری شاید حتّی واقعی . خیلی سخته که همه برن و آدم تنها بمونه . وباقی عمر با خاطرات همون با هم بودنه ، زندگی کنه . و هر شب منتظر باشه تا یه شب نوبتش بشه و به جمع رفته ، ملحق بشه ... و این ، تکرار تکرار است

دیشب یاسمن ِ یک سال و پنج ماهه و نوال اومدن خونمون !خیلی خوش گذشت . بچّه ها ، فرشته های ناز زمینی اند

Friday, June 15, 2007

وقتی که صف زنان را می پاییدم و به عینه می دیدم زندگی آنها چه فرجامی داشته است ، جرات و امیدم را از دست می دادم : بچّه که هستند ، گنجشکهای کوچک ِ پرتحرّک و پر حرف را می مانند ؛ بزرگتر که می شوند ، پروانه اند ، ساکت و مرموز و کنجکاو – از این در به آن در میزنند تا رمز و راز زندگی را دریابند . و بعد از بلوغ ، حتّی تا چندی پس از وصلت ، طاووس اند : مست جمال و عزّت معشوقگی ؛ می خرامند . و بعد که مادر می شوند و بچه می آورند ، مثل ماکیان ، قلنبه و بی قرارمی شوند و همواره در نگرانی آب و دانه اند ؛ و وقتی بچّه ها یشان بزرگ می شوند ، یک چند غازهای چاق و پر مدّعایند و با صداهای کلفت و بدن های سنگین ، مرتب این طرف و آن طرف می روند و فرمان می رانند و می پندارند با تجربه ای که پشت سر دارند ، همه چیز را بهتر ازهمه می دانند . بر هیچ کس معلوم نیست چه گونه این غازهای فربه و مغرور ، رفته رفته به کلاغ های بداخلاق و بد صدا و تکیده بدل می شوند و دائم در زبا له های زندگی مردم به دنبال نشا نی از رسوایی می گردند ؛یا چشم میدوزند که در کجایی ، بیماری محتضر یا پیکری مرده بیابند و به نشخوار نواله ای شیون و زاری سر دهند .غم انگیزتر این که دوران پروانه ای و طا ووسی چه کوتاه و زود گذر است، مثل خواب و خیال ، روزهای کلاغی درازتر و بی پایان میشوند ، مثل شب یلدا
کیمیا خاتون ، سعیده قدس

Thursday, June 14, 2007


سه ، چهار روزه که یه سنگ کوچولوی شش میلی متری در کلیه بابا جا خوش کرده و اذیتش می کنه . این آدمیزاد هم مخلوق عجیبیه ها ! از سنگ سخت تر و از گل نازک تر ... ببین یه ریزه سنگ، چقدر می تونه دردسر درست کنه ، برای اشرف مغرور مخلوقات

Sunday, June 10, 2007



امروز آپوکالیپتو دیدم ،عالی بود . تصویری ناب از دنیایی دور،خیلی خیلی دور ، امّا واقعی و وحشی . خیلی خوشم اومد از این فیلم مل گیبسن ، امّا وقتی فیلم تمام شد و در تیتراژ پایانی دیدم که فرهاد صفی نیا و مل گیبسن با هم فیلمنامه رو نوشتن ، خیلی خیلی بیشتر خوشم اومد


آنچه بر ما می گذشت ، مثل ها له ای بود دور شعله ی شمع: هم واقعی بود و هم نه . اصولاً شادمانی بر کیفیت هاله ی شمع است . همان طور و همان قدر که می بینی اش ، باید کفایتت کند . اگر چنگ زنی تا نگهش داری ، شعله می میرد ، هاله می گذرد و تو می سوزی . در جهان هستی شادمانی پدیده ای است عینی تر از توهم و نامحسوس تر از واقعیت ، برزخی میان این دو ، وروح من در آن برزخ بند بازی می کرد.در سایه سار خنک آن لحظات سرمستی همۀ رنج های اسارت از جان و روحم رخت بربسته بودند ...
کیمیا خاتون ، سعیده قدس